سقف شیشهای: توهم یا هدف؟
اصطلاح سقف شیشهای (Glass Ceiling) اولین بار در نیمهی دوم دهه هشتاد توسط نشریه وال استریت ژورنال به کار رفت تا اشارهای به درصد کم زنان و دیگر اقلیتها در سطح مدیریتی سازمانها و شرکتها، چه خصوصی و چه دولتی، باشد. همین طور این مفهوم که زنان در مقایسه با مردان همرده و دارای مقام یکسان، دستمزدی کمتر دریافت میکنند. در کل لغت سقف شیشهای می خواهد بگوید شاید خانمها به پستهایی همچون مدیریت یا معاونت نزدیک شوند اما هیچ تضمینی وجود ندارد تا آنها را به دست آورند. زیرا با تفکرات حاکم یا عرفهای غلط جامعه و همچنین تبعیض جنسیتی که مانند سقفهایی شیشهای جلوی بلند ترشدن قد آنان میشود، برخورده و در جا میزنند.این سقفها در هر زمینهای که فرصتی برای به کارگیری زنان و مردان وجود دارد به چشم می خورند. ورزش، تجارت و شاید به عنوان بارزترین مثال سیاست.
ما معمولا عادت داریم مردان را در جایگاههایی همچون رهبر، پادشاه، رئیس جمهور، نخست وزیر، نماینده مجلس، وزیر، فرماندار، استاندار و حتی شهردار و بخشدار ببینیم و وقتی زنی به این حوزهها نفوذ می کند در بهترین حالت مدت ها طول میکشد تا بتوانیم با آن کنار بیایم. زیرا سقفهای شیشهای ذهن ما یا تفکرات نهادینه شده در جامعه توان نگاه منصفانه و برابر بین زن و مرد را از ما دریغ میکنند. اتفاقی که هر روز و هر لحظه ای که می گذرد بیشتر و معمولی تر می شود و به طور مثال در همین چند ماه گذشته انتصاب ترزا می به سمت نخست وزیر پادشاهی بریتانیا و رقابت هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را شاهد بودیم. خب، به نظر میرسد سقف های شیشه ای کم کم در حال ترک برداشتن و حتی شکستن هستند. اما آیا می توان امیدوار بود که انتخاب خانمها روحیه نرمتر و مهربانتری به دنیای سیاست بدهند و به طور مثال دنیا را به جایی بهتر تبدیل کند؟
اصلا اجازه بدهید از مثالی بهتر استفاده کنیم. شاید خیلی از ما دهه هشتاد و نود میلادی را به خاطر مقتضیات سن و سال خود درست درک نکرده ایم، اما با شنیدن لقب بانوی آهنین یاد چه کسی می افتیم؟ یا بهتر بگویم. یاد کدام زن می افتیم؟ یا همین خانم هیلاری کلینتون که هیچ کس نمی تواند نقش او در ایجاد فضای ایرانهراسی، تقویت تروریسم دولتی اسرائیل و اوضاع به هم ریخته لیبی را انکار کند؟ اگر ایشان به مقام رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا میرسید واقعا دنیا به جایی بهتر تبدیل میشد؟ ممکن است بگویید که او یک استثنا است و اگر زنان حقیقی و بامحبت قدم در دنیای سیاست بگذارد چنین رویهای را هرگز در پیش نمی گیرند. اما مسئله اینجا است که به قول هیلاری کلینتون، یک زن برای ورود به دنیای سیاست باید پوستی به کلفتی کرگدن داشته باشد. اشتباه نشود. مدعای این مقال آن نیست که سیاستبازان مرد هیچ اشکالی ندارند و زنان بهتر است در کنج خانه بنشینند. نه.
اجازه بدهید برای درک بهتر منظور از یک خانم فمینیست نقل قول کنم. مونیکا بلوچی، بازیگر ایتالیایی در مصاحبه با مجله ELLE می گوید:
«زن بودن در دنیایی مردانه بسیار پیچیده و ظریف است. این که ما زنها را در اجتماع تایید میکنند برایمان بسیار تازگی دارد.»
موضوع همین جا است. زنانی که وارد سیاست و سایر حوزههای تا به حال مردانه میشوند برای کسب تایید، زن بودن خود را فراموش و با کشیدن پوستی به کلفتی یک کرگدن به دور خود، مرد سیاست، تجارت، فرهنگ و اقتصاد بودن را انتخاب میکنند. آنها یاد میگیرند بیرحم، سرسخت و خشن باشند تا شایسته مقام و جایگاهی به نظر برسند که دارند و در صورت مقایسه با همتایان مرد خود کم نیاورند. همان گونه که مارگارت تاچر برای بازپسگیری جزایر فالکلند ارتش بریتانیا را وارد جنگ با آرژانتین کرد. تصمیمی که شاید در صورت قرار داشتن یک مرد بر منصب نخست وزیری به وقوع نمی پیوست یا حداقل انگلستان رسما وارد جنگ نمی شد.
مونیکا بلوچی ادامه می دهد:
«حق رای دادن، حق حضور به عنوان یک فعال اجتماعی، حضانت فرزند…ما راه درازی را پیموده ایم…چطور هنوز در سال دو هزار و شانزده یک زن باید در مورد طبیعیترین مسائل احساس گناه کند؟»
و حرف اصلی را در نهایت این گونه بیان میکند:
«حقیقت این است که جامعه ما برای مردان و به دست مردان ساخته شده و یک زن در چنین جامعهای باید مانند یک مرد باشد و مثل آنان رفتار کند.»
همان رفتار و دلیلی که باعث میشود شکستن سقف شیشهای، به معنای تبدیل شدن دنیا به جایی بهتر نباشد. حداقل نه به این زودیها.
حالا بیاید از زاویه ای دیگر به این موضوع نگاه کنیم. اصلا چرا باید رسیدن یک زن به مناصبی همچون ریاست جمهوری یا نخستوزیری و نمایندگی مجلس تغییری در اوضاع ایجاد کند؟ چرا انتظار داریم در هر زمینهای از جمله برداشته شدن تبعیضهای نژادی و جنسیتی یک منجی یا خط شکن از راه برسد و دنیا را برای همه از جمله ادامه دهندگان راه او هموار کند؟ یا قواعد و چارچوب سیاستورزی را به گونه ای تغییر بدهد که سیاستپیشگان نه نفع شخصی که منافع جامعه و بشریت را ملاک قرار بدهند؟
آیا بهتر نیست به جای خوشحال شدن یا دل بستن به نخست وزیری و صدارات یک زن، یک سیاه پوست یا حتی مسلمان و هر اقلیت دیگر که حتی میتواند از طریق سواستفاده از احساسات و خوش بینی مردم و رای دهنده ها به وقوع بپیوندد تا به طور مثال ژستی باشد برای حمایت از حقوق زنان و اقلیتهای جامعه و در نتیجه کسب قدرت، معضل سقفهای شیشه ای را با درایت و به طور ریشه ای حل کرد؟
آیا غیرممکن است افرادی با افکار و اعتقاداتی به دور از افراط، تبعیض و آپارتاید و با ملاک قرار دادن اخلاق، خدمت به مردم و حکمرانی بر قلبها، دور یکدیگر جمع شوند و سی مرغ وار برای رسیدن به سیمرغ تلاش کنند؟ آیا آنها نمیتوانند همان افسانه و منجی حقیقی باشند که سقفهای شیشهای را در هر زمینه ای کنار میزنند تا شایستگان، فارغ از جنسیت و نژاد و اعتقاد و ایدئولوژی بر سر کار بیایند و دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنند؟ تک تک ما ، از جمله خود شما که در حال خواندن این مطلب هستید، چطور؟
مطلب جالبی بود
به نظر من سیاست پدر مادر نداره، بحثش از هر چیز دیگری برای من جداست.
اما این حق زن هاست که حقوق برابر داشته باشن، که در عوض و به اندازه سعی و تلاششون به هرجایگاهی که حقشون هست برسن (حتی ریاست جمهوری) و سدی به اسم جنسیت جلوشون مانع ایجاد نکنه .
اره اگه زن ها به مقام های بالا برسن ممکنه دنیا جای بهتری تبدیل نشه ، ممکنه هم بشه، همین جور که اگه همین طور مردا همه کاره باقی بمونن، بهتر نمیشه . که سالهاست قدرت دست اونهاست و جنگ و نابسامانی هر روز بیشتر میشه .
ممکنه عده ای بگن که زن ها به دلیل روحیه و مهر وعاطفه ای که دارن ، اگر قدرت در دستشون باشه جهان ممکنه جای بهتری باشه ، منم موافقم ، اما با نویسنده ی مطلب هم موافقم که بعضی مشاغل این روحیه رو تغییر میده .
دیروز مطلبی از روانشناسی خوندم که مراجع خانمش گفته نمیتونم از کارم بگذرم؛ بچه ام رو میخوام بدم بهزیستی !!! گویا بعضی ها با کمتر از این ها هم ممکنه روحیه مهربانانه اشون رو از دست بدن .البته ایشون هم از استثنائات هستند.
در هر صورت هم زن هم مرد ، بسته به شخصیت و لیاقتشون ممکنه بتونن کارها رو بهتر اداره کنن.
باید ادم لایق سر کار باشه. منتها اگه این شخص لایق یک خانم بود، مانع سر راهش نباشه.امیدوارم یه چنین روزی بیاد.